تفسیر سمبلیک قرآن (1)
خلاصه مقاله
«سمبل» در لغت به معنای «نماد، نشانه، علامت یا رمز چیزی» است؛ و در اصطلاح «سمبلیزم» عبارتست از: زبانی تازه و شیوه ای جدید در تفهیم و تفاهم که با شورش علیه ظواهر به دنبال دست یافتن به معنای بالاتری است. این سبک در اواخر قرن 19 در ادبیات و موسیقی و... در اروپا پیدا شد در حالیکه درایران و اسلام بسی قدیمی تر است و اشعار شعرایی چون حافظ، عطار، مولوی، و بسیاری از تفاسیر، مشحون از سمبل و سمبلیزم است.از اصطلاح «سمبلیزم» در عرف تفسیر قرآن و ادبیات فارسی، با تعابیر «تأویل، رمز، سر» یاد شده است. در میان کتب ادبی و منظوم فارسی، مثنوی از جمله کتابهایی است که پرازداستان های سمبلیک است. داستان هایی که ظاهرشان مراد نیست؛ بلکه هر شخصیت در داستان، «نماد»و «سمبل» امری خاص است.
سه نمونه از این داستانها در مقاله آمده است.
برخی ازعلل روی آوردن به رمز و سمبلیسم در ادبیات عبارتست از: انتقال معانی زیاد در الفاظ کم، مخاطب قرار دادن افراد باهوش، مخفی کردن امری از نامحرمان، تفنن در بیان و...
در ادامه ی مقاله، نمونه هایی از تأویل ها و تفاسیر سمبلی قرآن، از زبان محی الدین عربی اندلسی، مثنوی، سید شریف الدین استرآبادی و باطنیه نقل شده است؛ و انگیزه ی تفسیر سمبلی قرآن، گذر از ظاهر و پوسته و رسیدن به عمق و باطن قرآن، عنوان شده است.
برخی از علمای اسلامی به دلیل آنکه تفاسیر سمبلی و تأویل ها را گاهی «نامستند» و گاهی «بی دلیل و غیر لازم» و گاهی «غیر مرتبط به اسلام» و گاهی «مغایر با تبیان کل شیء بودن قرآن» و گاهی «مغایر با ظاهر قرآن» دانسته اند، لذا با تأویل و تفسیرسمبلی به مخالفت برخاسته اند.
اما نویسنده (جمع بندی) نظر خویش را درباره تفسیر سمبلیک قرآن و اثبات آن به شرح زیر اعلام می دارد:
الف) قرآن دارای ظاهر و باطن است. یکی از راه های رسیدن به باطن، تفسیر سمبلیک است.
ب) برخی از تفاسیر سمبلی، تفسیر به رأی نیست.
ج) برگرداندن قرآن از ظاهر، بدون ارائه قرینه، مقبول نیست.
د) ظاهر قرآن دو نوع است:
1- ظاهری که مراد شارع است.
2- ظاهری که که مراد شارع نیست.
هرگاه تفسیر سمبلیک، موجب سقوط ظاهر قرآن- قسم 1- شود، مردود است.
علمای اعلام برای حجیت ظواهر قرآن- قسم 1- دلایلی ارائه کرده اند که مهم ترین آنها «سیره ی عقلا» و «اخبار ائمه اطهار (ع)» می باشد، پس این قسم از ظواهر، نباید از حجیت ساقط شوند و اگر قرینه بر ضرورت تأویل یا تفسیر سمبلیک آنها باشد، باید با حفظ ظاهرانجام شود.
قسم دوم از ظاهر قرآن باید به مدد قرآین و علاقه، تأویل شده و به صورت سمبلیک تفسیر شوند.
ه) هرچند در ادبیات و غرب، سمبلیسم به معنای شورش بر علیه ظاهر است، ولی در قرآن، الزاماً به این معنا نیست. پس در برخی موارد با تفسیر سمبلی، ظاهرآیات و کلماتی مثل «یدالله فوق ایدیهم» از حجیت ساقط می شود ولی در سایر موارد- ظواهر قسم 1- تفسیر سمبلیک فقط با حفظ ظواهر جایز است. در ادامه طی مقدماتی، جواز چنین تفسیری (تفسیر سمبلیک در عین وفادار ماندن به ظواهر قرآن) اثبات شده است، و تأییداتی بر این نظر از سوی حضرات آیات جوادی آملی، علامه طباطبایی (ره)، شهید مطهری (ره) و امام (ره) ارائه شده است.
ممکن است این اشکال به ذهن برسد که استعمال لفظ در بیش از یک معنی به طور همزمان محال است. این شبهه نیز در پایان مقاله مشروحاً پاسخ داده شده است.
در خاتمه اعلام می دارد با توجه به «وجود معانی باطنی و بالاتر در قرآن» و «احتمال اراده ی دو یا چند معنی از لفظ» گاهی می توان، همزمان با حفظ ظواهر، قرآن رابه صورت باطنی و سمبلیسم تفسیر کرد. در هرحال ظاهر قرآن نباید ارجحیت ساقط شود.
این مقاله به استناد 34 منبع فارسی و عربی و دو منبع انگلیسی نوشته شده است.
معانی لغوی سمبل
سمبل در لغت چنین معنی شده است:«سمبول= Sambol [ فر، Symbole ](اِ) 1-شیء یا موجودی که معرف موجودی مجرد و اسم معنی است. نشانه، علامت. 2- مظهر 3- هر نشانه قراردادی اختصاری.» (2)
در برخی ازمنابع خارجی سمبل را چنین معنی کرده اند:
(Symbole : A communication element intended to Simply represent or stand for a Compleu of person object group or idea. Symbols may be Presented graghically, as in the cross for agencies of Christian and Islamic countries… They may involve letter as in "k" for the chemical element Potassium; or they may be assigned arbitrarily, as in the mathematical symbol for infinity or the Symbol for dollar (3)
معانی اصطلاحی سمبولیسم
سمبولیسم به عنوان شیوه ای در تفهیم و تفاهم چنین تعریف شده است:«سمبولیسم، [ رمز، Symbolism ] (اِ) 1- شیوه ایست که در حدود سال 1880 م در ادبیات پیدا شد. شاعران سمبولیست معتقد بودند که شعر باید از راه آهنگ کلمات، حالات روحی و احساساتی را که امکان بیان مستقیم آنها نیست، به خواننده یا شنونده القا کند... عده ای آن را راهی برای پدید آمدن زبانی تازه در شعر می شمارند... فلسفه تحققی (positivisme) تنها بواقعیت متکی بود اما سمبولیست ها از واقعیت گریزان و رویگردان بودند و در حقیقت، متکی بود اما سمبولیست ها از واقعیت گریزان و رویگردان بودند و در حقیقت، منکر واقعیت بودند... سمبولیست ها آثار شیست بودند و با همه مظاهر هنری، ادبی و فلسفی گذشتگان سر ناسازگاری داشتند. نخستین پیام آور این شعرا بودلر (ch. Baudelaire) بود... در نظر او دنیا جنگلی است پر از علایم و اشارات و حقیقت از نظر مردم عادی پنهان است... از دیگر پیشوایان بزرگ این شیوه می توان ورلن (P. verlaine)، رمبو A.rimbaud و ملارمه (S. mallarme) را نام برد (4)
در مورد پیدایش تاریخی سمبولیسم برخی از منابع خارجی چنین نظر داده اند:
Symbolist movement: Literaly and artistic movement that oniginated with a group of French potes in the late 19 the century, spread to painting and the theatre and that influenced in European and American literatures of the 20 th century to varying degress" (5)
دیدیم فرهنگ معین پیدایش سمبولیسم را در غرب 1880 م و دایره المعارف آن را اواخر قرن 19 ذکر کرد واین دو نظر با هم یکی هستند. در ایران و اسلام گرایش به سمبولیسم در ادبیات و... سابقه ی بس دیرینه دارد. اشعار حافظ، عطار، مولوی و تفاسیر مختلف- چنان چه بعداً مشروحاً گفته خواهد شد- و تعالیم فرقه ی باطنیه، مشحون از نمادگزاری بصورت سمبلیسم است.
گفته «سمبل» در ادبیات فارسی و عربی، گاهی با کلمه «رمز» و گاهی با کلمه «راز» و «سر» مترادف شده است. کلمه «رمز» معانی زیادی دارد. ما در اینجا، این بخش از معانی «رمز» را که با بحث ما مرتبط است مد نظر قرار می دهیم:
«برمز: ... بیان کردن مقصود یا سخنی و گفتاری یا نوشته ای که جز بر آن کس یا کسان که معهود است، مخفی ماند... کلید رمز یا مفتاح رمز: اعلائم و اعداد و کلمات یا تصاویر و اشکال قراردادی معهود میان دو یا چند کس که بدان بر نوشته و یا مطلبی که می خواهند از دیگران پوشیده ماند، وقوف یابند.» (6)
فرهنگ معین رمز را چنین معنی کرده است:
«رمز... 4- نشانه ی مخصوصی که از آن مطلبی درک شود. 5- (تص. ) معنی باطنی که مخزون در تحت کلام ظاهری است که غیر اهل را بدان دسترسی نیست. (از لمع 338، فرع، سج ) (7)
فرهنگ دهخدا دلالت رمز بر معنای مورد نظر را قدری واضح تر بیان کرده و می گوید:
«رمز= اشاره یا کنایه ایست که در جمیع کتب مشرق زمین علی العموم و در کتاب مقدس علی الخصوص بسیاراست و بر آن بر دو قسم است: صریح و غیر صریح (قاموس کتاب مقدس)». (8)
در پایان این بحث یادآور می شویم که در برخی کتب بلاغی ادبیات فارسی و عربی، «رمز» را اصطلاحی برای معنایی خاص قرار داده اند که از محل بحث ما بیرون است (9)
سمبولیسم و تأویل:
در زبان عربی «سمبولیسم» در برخی وجوه نزدیک به معنای «تأویل» است. لذا ذکر معنای «تأویل» در این مقال بی مناسبت، نخواهد بود:«تأویل: در قرآن مجید این کلمه به همین صورت اسمی و مصدری هفده بار به کار رفته است.. و چند مورد است که حدوداً به معنای «کشف معنای باطنی و مرموز» به کار رفته است، از جمله دوبار در داستان حضرت موسی (ع) و مصاحب یا مرشد او «رجل صالح، سنتاً خضر) ... ذلک تأویل مالم تسطع علیه صبراً (10)
در اینجاست که تأویل با مسأله متشابهات در قرآن مجید پیوند می یابد... اغلب محققان گفته اند تفسیر ناظر به لفظ و الفاظ است اما تأویل ناظر به ساختمان جمله و نحوه ی تعبیراست. چنانکه در قرآن می فرماید:
انّ ربک لبالمرصاد (11)
اهل نظر و اهل زبان از این تعبیر کنایی علم و احاطه و حضور خداوند و از لحن آیه ی تحذیر و هشداری بلیغ در می یابند و پی می برند که خداوند از کار و بارشان غافل نیست.. این تأویل که همه مفسران بزرگ شیعه و سنی در تفسیرهایشان آورده اند، جزو تأویلها و تفسیرهای مستحسن و ممدوح است.» (12)
در کتاب دیگری «تأویل» را چنین شرح داده است:
«تأویل: التأویل فی الاصل معناه بوجه عام التفسیر و الشرح ... الصوفیون و اخوان الصفا و الشیعه و المدارس الفکریه التی لم تمزق من الاسلام و لکنها انحرفت الی حدّ ما ان طریق السنه، و جدوا جمیعهم فی التأویل اداه صالحه لجعل آرائهم متفقه مع المعنی الحرفی للقرآن بل ذهبوا الی حد استنباط آرائهم من نصوصه و الی جانب التفسیر الحرفی لنصوص القرآن، نشا تفسیر الرمزی الترعه فی ثنایا القرآن افکاراً بعیده عن المالوف ... و بذلک اهملوا التفسیر التقلیدی بل صارت احکام القرآن فی رای اصحابها غیر واجبه الاتباع و کثیر من وجوه استعمال التأویل یمکن کما اشار جولد سیهر، ان ترد الی تأثیراشیاع الافلاطونیه الجدیده و یخاصه «فیلو»... اصطلح الفقهاء و غیر هم علی معنی آخرللتأویل هو تفسیر الایه او الحدیث، بمعنی غیر ما یفهم من ظاهر اللفظ». (13)
آقای خرمشاهی درباره تأویل چنین می نویسد:
«تأویل در لغت یعنی سرانجام و بازگشت دادن به اصل و به معنای رجوع است. (قاموس فیروزآبادی) این کلمه در قرآن مجید بکار رفته (آل عمران7، نساء 59 و چند آیه دیگر) در قرون اولیه اسلامی بین تفسیر و تأویل چندان فرق نمی نهادند و مرادشان از تأویل، تفسیر بود. اما بعد این دو اصطلاح فنی تر شد و تفسیر به توضیح لفظی و لغوی، با توجه به معنای ظاهری الفاظ و عبارات اطلاق گردید و تأویل به توضیح معنایی با توجه به معانی باطنی و مجازی و کنایی و استعاری با دور شدن از پایگاه لفظی اطلاق گردید. فی المثل «عرش الهی» از نظر تفسیر یعنی تحت و سریر خداوند اما از نظرتأویل یعنی استقرار کامل سلطه و سلطنت الهی بر کل کاینات... یا فی المثل درآنجا که می فرماید:
فلینظر الانسان الی طعامه (14)
... اما تأویل آن یعنی :
«انسان باید توجه و تأمل بسیار در مورد آبشخورهای علمی و فرهنگی اش داشته باشد و اندیشه کند که چه عملی را چگونه و چرا و برای چه و از کجا فرا می گیرد..»
یا در آنجا که در اشاره به قرآن کریم می فرماید:
لا یمسه الا المطهرون (15)
اما تأویل این آیه این است که:
«درک و دریافت معانی باریک و بطون معنایی آن جز برای کسانی که طهارت فرقه باطینه که توحیدی داشته باشند و راسخ در ایمان و علم باشند حاصل نمی گردد... (16)
فرقه باطنیه که در «تأویل» و پرداختن به «باطن قرآن» خیلی زیاده روی کرده و گاهی به سختی در اشتباه افتاده اند، تأویل و تفسیر باطنی را چنین توضیح داده اند.
«رای الموید فی التاویل ان للقرآن معانی سوی ما تتد اوله السن العامه مما یتسنبطونه بحولهم و قوتهم من دون الرجعی فیه الی اهل الاستنباط ممن قال الله تعالی فیهم:
و لو ردوه الی الرسول و الی اولی الامر منهم لعلمه الذین یستنبطونه منهم نساء – 83 و نص الکتاب ناطقاً بان للقرآن تاویلا لله سبحانه : و ما یعلم تأویله الا الله و الراسخون فی العلم- آل عمران، 7.. (17)
علت روی آوردن به «سمبل» و «رمز» در ادبیات
پس از اطلاع از معانی سمبل و رمز و تأویل، شاید اولین سؤالی که به ذهن می رسد این باشد که «چرا ادبا و هنرمندان و کلاً انسان به رمزگذاری و سمبلیسم روی می آورد؟» برای این سؤال جوابهایی متصور است. (18)از جمله:
الف: رمزگذاری و سمبل قرار دادن، گاهی موجب می شود که بتوان با کمترین عبارت و مختصرترین علامت، بیشترین معنا را به ذهن شنونده منتقل کرد. مثلاًًً اگر «مجنون» و «رستم» و «حاتم» به ترتیب سمبل های «عاشق» و «شجاعت» و «سخاوت» باشند و اگر بخواهیم بگوییم «زید خیلی عاشق و یا خیلی شجاع و... است» می توانیم با جملات کوتاهی مثل «زید مجنون است» و یا «زید رستم است» و... مقصود خود را بیان کنیم و از آن شرح و تفصیل بیشتری بپرهیزیم. و یا می توان عکس «جمجمه انسان با دو استخوان ضربدری» را بجای جملات و توضیحات طولانی، برای اعلان خطر، قرار داد و افراد بشر را نسبت به خطراتی که ممکن است به مرگ بیانجامد، آگاه کرد.
ب: در تعریف سمبل و رمز و تأویل دیدیم که این سر، گاهی به معنایی فراتر از ظاهر اطلاق می شود. پس می توان گاهی برای مخاطبان با هوش از این زبان استفاده کرد. نمونه بارز این نوع، سروده های عرفانی است که هر کلمه ای- از قبیل می و مغ و دیر ...- رمزی بر معنایی عرفانی است که این رمزها را فقل اهل آن می فهمند.
ج) گاهی لازم می شود مطلبی را به فردی برسانیم و در عین حال از دیگران مخفی کنیم. البته این امر دلایل زیادی می تواند داشته باشد که از حوصله ی این بحث خارج است. آری در ادبیات ما، بزرگان ادب و سخن گاهی چنین کرده اند. مخصوصاً افرادی که بخاطر بی پرده سخن گفتن به اذیت می افتادند، پس از مدتی به این سبک روی آورده اند. برای مثال مولوی در اوایل مستقیماً از «شمس» بی پرده سخن می رانده تا جایی که گفته است:
(فاش) صاف بگویم این سخن
شمس من و خدای من
ولی بعدها از فاش سخن گفتن منصرف شده و چنین فرموده است:
«من چه گویم یک رگم هشیار نیست
شرح آن یاری که او را یار نیست
شرح این هجران و این خون جگر
این زمان بگذار تا وقت دگر
گفتمش پوشیده خوشتر سرّ یار
خود تو در ضمن حکایت گوش دار
خوشتر آن باشد که سرّ دلبران
گفته آید درحدیث دیگران
گفت مکشوف و برهنه گوی این
آشکارا به که پنهان ذکر دین
گفتم ار عریان شود او در عین
نی تو مانی نی کنارت نی میان
آرزو می خواه لیک اندازه خواه
بر نتابد کوه را یک برگ کاه
فتابی کز وی این عالم فروخت
اندکی گر پیش آید جمله سوخت
فتنه و آشوب و خون ریزی مجوی
بیش از این از شمس تبریزی مگوی» (19)
د: ممکن است یکی دیگر از علل روی آوردن به سمبل و رمز، تفنن در بیان باشد، زیرا اگر سخن از مجاز تهی گردد، بخش عمده ای از زیبایی خود را از دست می دهد. در این باب به این مختصر بسنده می کنیم و عنان سخن را به تیز تازان خبره وا می گذاریم. البته بحث از علل وعوامل تفسیر سمبلی در قرآن را به بخش هایی آتی همین نوشته موکول می کنیم. (20)
نمونه هایی از داستان های رمزی و سمبلی در مثنوی
قبل از ورود به بحث سمبل در قرآن، مناسب است که نمونه هایی از داستان ها و اشعار سمبلیک را در مثنوی مدّ نظر قرار دهیم. البته سایر کتب ادبی و عرفانی فارسی نیز مشحون از نمادهای رمزی و داستان های تمثیلی است.از جمله منطق الطیر، دیوان حافظ، گلشن راز، منظومه لیلی و مجنون و بخش هایی از شاهنامه ی فردوسی و داستان هایی از حکایت سعدی و...
الف) مولوی برای نشان دادن وحدت وجود و فنای فی الله و وحدت عاشق و معشوق از یک داستان رمزی و تمثیلی مدد می گیرد که خلاصه ی آن چنین است:
«جسم مجنون را زرنج دورویی
اندرآمد ناگهان رنجوریی
خون به جوش آمد ز شعله ی اشتیاق
تا پدید آمد بر آن مجنون خناق
پس طبیب آمد به دارو کردنش
گفت چاره نیست هیچ از رگ زنش
رگ زدن باید برای دفع خون
رگ زنی آمد بدانجا ذوفنون
بازوش بست و گرفت آن نیش او
بانگ بر زد در زمان آن عشق خو
مزد خود بستان و ترک فصد کن
گر بمیرم گو برو جسم کهن
گفت آخر از چه می ترسی از این
چون نمی ترسی تو از شیر عرین
گفت مجنون من نمی ترسم ز نیش
صبر من از کوه سنگین هست بیش
منبلم بی زخم تا ساید تنم
عاشقم بر زخمها بر می تنم
لیک از لیلی وجود من پراست
این صدف پر از صفات آن دراست
ترسم از فصّاد گر فصدم کنی
نیش را ناگاه بر لیلی زنی
داند آن عقلی که او دل روشنیست
در میان لیلی و من فرق نیست» (21)
معلوم است که در اینجا لیلی تمثیل و سمبل معشوق (خدا) و مجنون سمبل و تمثیل عاشق (عارف) است. البته واضح است که «التشبیه یقرب من وجه و یبعد من وجوه» لذا این داستان کاملاً مباحث فنای فی الله و وحدت وجود را پیش چشم نمی آورد و واقعاً آن مباحث عالی، بسی عمیق تر و گسترده تر می باشد.
ب) مولوی طی داستانی بی صبری مؤمن در بلا و امتحان الهی و گریختن از امتحان را به بی قراری نخود و دیگر محتویات آش تشبیه کرده که به هنگام جوشیدن دیگ آتش می خواهند بیرون جهند. غافل از این که برای تبدیل شدن به آش و برای جذب شدن به بدن انسان باید نخود و لوبیا و رشته و سبزی و... حرارت و آتش را تحمل کنند.
در نخود بنگر که اندر دیگ چون
می جهد بالا چو شد از آتش زبون
هر زمانی می بر آید وقت جوش
بر سر دیگ و بر آرد صد خروش
که چرا آتش بمن در می زنی
چون خریدی چون زبونم می کنی
می زند کفلیز کد بانو که نی
خوش بجوش و بر مجه ز آتش کنی
زان نجوشانم که مکروه منی
بلک تا گیری تو ذوق و چاشنی
تا غذا گردی بیا میزی بجان
بهر خواری نیستت این امتحان
آب می خوردی به بستان سبز و تر
بهراین آتش بُدست آن آب خور» (22)
ج) مولوی جرأت جاهل و افراد بی خبر را در رویارویی با حق و جرأت افراد جاهل را در تعظیم نکردن به قرآن کریم و تمرد و عدم اطاعت از قرآن مجید، طی تمثیلی چنین به داستان می کشد:
«روستایی گاو در آخُر ببست
شیر گاوش خورد و در جایش نشست
روستایی شد در آخر سوی گاو
گاو را می جست شب آن کنجکاو
دست می مالید بر اعضای شیر
پشت و پهلو گاه بالا گاه زیر
گفت شیر از روشنی افزون شدی
زهره اش بدریدی و دل خون شدی
این چنین گستاخ ز آن می خاردم
کو در این شب گاو می پندارم
حق همی گوید که ای مغرور کو
نه زنامم پاره پاره گشت طور
که لو انزلنا کتابا للجبل
لا نصدع ثم انقطع ثم ارتحل
از من ار کوه احد واقف بدی
پاره گشتی و دلش پر خون شدی
از پدر و از مادر این بشنیده ای
لاجرم غافل درین پیچیده ای
گر تو بی تقلید از و واقف شدی
بی نشان از لطف چون هاتف شدی» (23)
توضیحی مختصر در این باره
در کتب «معانی و بیان» و «اصولی» و «منطقی» بحث شده است که در هنگام استعمال لفظ در غیر معنای حقیقی (استعمال مجازی) علاوه بر وجود علاقه حتماً باید قرینه ای نیز باشد، و گرنه اصاله الحقیقه جاری است. یکی از اقسام مجازی، لغوی، استعاره است. در تعریف استعاره آورده اند:«استعاره عبارت است از استعمال لفظ در غیر معنای موضوع که به علاقه مشابهت با قرینه صارفه از اراده ی معنای اصلی» (24)
بنابراین اگر در کلام قرینه بر اراده معنای استعاری نبود، اصاله الحقیقه جاری است. (25)
در تمامی داستان های نقل شده از مثنوی (و سایر داستان های تمثیلی و سمبلی که ما بدانها اشاره نکردیم) حتماً باید قرینه ای بر اراده ی معنای سمبلی از آن داستان باشد.
قرینه بر دو نوع است: حالیه، لفظیه، در داستان های اول و دوم، قرینه، حالیه است؛ زیرا در متن داستان قرینه ذکر نشده است ولی از عنوان و تیتر داستان می فهمیم که منظور شاعر چیست. ولی در داستان سوم قرینه ی لفظیه وجود دارد و آن ابیاتی است که بعد از بیت زیر قرار دارد:
حق همی گوید که از مغرور کور
نه زنامم پاره پاره گشت طور
در داستان های زیادی، مثنوی سمبل ها و نمادهای داستان را، خود بیان می کند که اینها قرینه بر سمبلی و تمثیلی بودن آن داستان است. از جمله:
«ماجرای مرد و زن را مخلصی
باز می جوید درون مخلصی
ماجرای مرد و زن افتاد نقل
آن مثال نقل خود می دان و عقل
این زن و مردی که نفسست و خرد
نیک بالیسته ست بهر نیک و بد
وین دو بایسته در این خاکی سرا
روزو شب در جنگ و اندر ماجرا
زن همی خواهد حویج خانقاه
یعنی آبرو و نان و خوان و جاه
نفس همچون زن بی چاره گری
گاه خاکی گاه جوید سروری (26)
چنانچه ملاحظه می شود مرد و زن در این داستان نماد و سمبل نفس و عقل قرار داده شده است. پس از مختصر آشنایی با نمونه هایی از داستان های سمبلی در مثنوی، موقع آن است که به برخی از نمونه های تفسیر سمبلی قرآن نظر افکنیم و سپس آنها را به اختصار تحلیل کنیم.
نمونه هایی از تفسیر تمثیلی و سمبلی در قرآن مجید
1- نمونه هایی از تفسیر محی الدین عربی اندلسی (27)
از جمله مفسرینی که تلاش زیادی در تفسیر سمبلی قرآن کرده است، محی الدین عربی اندلسی می باشد. در زیر نمونه هایی از تفاسیر او را نقل می کنیم:الف) ایشان در تفسیر آیه 31 بقره می نویسد:
و علم آدم الاسماء کلها «ای القی فی قلبه خواص الاشیاء التی تعرف بها هی و منا فعها و مضارها «ثم عرضهم» «ای عرض مسمیاتها... (28)
ب) ایشان در تفسیر آیه 35 بقره چنین می نویسد:
و قلنا یا آدم اسکن انت و زوجک الجنه «زوجه هی النفس و سمّیت حواء لملازمتها الجسم الظلمان اذ لحیاه هی اللون الذی یغلب علیه السواد کما ان القلب سمی آدم لتعلقه بالجسم دون الملازمه بالانطباع اذا لا دمه هی السمره ای اللون الذی یضرب الی السواد و لولا تعلقه لما سمی آدم (و الجنه) المأمور بلا زمتها ایاها هی سماء عالم الروح التی هی روضه القدس ای الزماسماء الروح (29)
ج) در تفسیر آیه 44 بقره چنین می نویسد:
اتامرون الناس بالبر «الذی هو لفعل الجمیل الموجب لصفاء القلب و زکاء النفس، الزائد منها بالتنور و «تنسون انفسکم» افلا تفعلون ما ترتقون به من مقام تجلی الافعال ای تجلی الصفات «و انتم تتلون» کتاب فطرتکم الذی یامرکم باتباع محمد فی دینه المسالک بکم سبیل التوحید «افلا تعقلون» تعبیر بالغ و تهییج لحمیتهم (30)
د) ایشان در تفسیر آیه 106 از سوره یمبارکه ی بقره چنین می نویسند:
«ماننسخ من آیه» بابطال حکمها و ابقاء لفظها و معناها و لفظها دون معناها کآیه الرجم» نات بخیر منها «ای بما هو اصلح فی بابه منها فی بابها او یساویها فی الخیر و الصلاح و اعلام ان الاحکام المثبته فی اللوح المحفوظ اما مخصوصه و اما عامه و المخصوصه اما ان تختص یحسب الاشخاص و اما ان تختص بحسب الازمنه فاذا نزلت بقلب الرسول فالتی تختص بالاشخاص تبقی بقاء الاشخاص و التی تختص بالازمنه تنسخ و تزال بانقراض تلک الازمته قصیره کانت کمنسوخات القرآن او طویله کاحکام الشرائع المتقدمه و لا فیا فی ذلک ثبوتها فی اللوح اذ کانت فیه کذلک و العامه تبقی ما بقی الدهر کتکلم الانسان و استواء قامه (31)
ه) ایشان در تفسیر آیات 188 و 189 و 190 می فرمایند:
«و لا تأکلوا اموالکم» معارفکم و معلوماتکم «بینکم» بباطل شهوات النفس و لذاتها بتحصیل ما ربها و الکتساب مقاصدها الحسیه و الخیانه باستعمالها و «تدلوابها» و ترسلوا الی حکام النفوس الاماره با لسوء «لتاکلو فریقا من اموال «القوی الروحانیه» «بالاثم» ای بالظلم لصرفکم ایاها فی ملاذ القوی النفسانیه «و انتم تعلمون» ان ذلک اثم و وضع للشیء فی غیر موضعه.
«یسألونک عن الاهله «ای عن الطوالع القلبیه عند اشراق نور الروح علیها... «و لیس البرّ بان تأتوا» بیوت قلوبکم «من ظهورها» من طرق حواسم و معلوماتکم المأخوذه من المشاعر البدنیه فان ظهر القلب هو لجهه التی تلی البدن.
«و قاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم من الشیطان و قوی النفس الاماره و «لا تعتدوا» فی قتالها بان تمیتوها عن قیامها بحقوقها و الوقوف علی حدودها حتی تقع فی التفریط و القصور و الفتور..» و لا تقاتلوهم عند المسجد الحرام «الذی هو المقام القلب ای عند حضورالقلبی». (32)
و) ایشان آیات 244 و 243 سوره ی مبارکه ی بقره را چنین تفسیرمی کنند:
«الم ترالی الذین خرجوا من دیارهم «ای اوطانهم المألوفه و مقار نفوسهم المعهوده و مقاماتهم و مراتبهم من الدنیا ما رکنوا الیها، بدواعی الهوی و هم قوم کثیر«خدرالموت» الجهل و الانقطاع عن الحیاه الحقیقه و الوقوع فی المهاوی الطبییه.
«فقال لهم الله موتوا »ای امرهم بالموت الارادی او اماتهم عن ذواتهم بالتجلی الذاتی، حتی فتوا فی الواحد ثم احیاهم بالحیاه الحقیقه العلمیه او به بالوجود الموهوب الحقانی و البقاء بعد الفناء و لا یبعد ان یرید به ما اراد من قصه عزیز ای خرجوا هاربین من الموت الطبیعی فاماتهم الله... (33)
ز) تفسیر آیه سوم از سوره ی مائده از زبان ایشان چنین است:
«در تفسیر آیه محکمه دیگری حرمت علیکم المیته و الدم و لحم الخنزیر (بر شما مردار و خون و گوشت خوک حرام گردیده است. (مائده 3) میته را «خمود شهوت» و «دم را» تمتع به هوای نفس «لحم خنزیر را «انواع تمتعات حاصله از حرص» تأویل می کند. (34)
ج) ایشان در تفسیر آیه 6 از سوره ی مائده می نویسند:
یا ایها الذین امنوا
ای کسانی که ایمان عملی آورده اید
و اذ اقمتم الی الصلاه
چون از خواب غفلت برخواستید و قصد حضور و مناجات حقیقیه و توجه به حق کردید «فاغسلوا وجوهکم» وجوه قلبهایتان را با آب علم نافع و طاهر و مطهر مربوط به علم شرایع و اخلاق و معاملاتی که متعلق به ازاله و موانع از لوث صفات نفس است. بشویید و «وایدیکم» یعنی و تواناییهایتان را از پلیدی شهوات و تصرفات در رجس پاک سازید. «الی المرافق» به اندازه حقوق و منافع «وامسحوا برؤسکم» به جهات ارواحتان ازسیاهی کدورت قلب». (35)
ط) در تفسیر آیه 7 از سوره ی یوسف می نویسد:
و ذلک ان مثل «یوسف» مثل القلب المستعد الذی هو فی ایه الحسن المحبوب المرموق الی ابیه» یعقوب «العقل، السحود من «اخوه» من العّلات ای الحواس الخمس الظاهره و الخمس الباطنه و الغضب و الشهوه بنی النفس الا لذاکره فانها لا تحسده و لا تقصده بسوء فبقیت احد عشره علی عددهم (36)
ی) ایشان درتفسیر «زلیخا» امراه العزیز می نویسند:
و امره العزیزالمسماه زلیخاء، التی اوصی الیها به بقوله «اکرمی مثواه عسی ان ینفعنا نتخذه ولداً» «هی النفس» التی استنارت بنور الروح و وصل اثره الیها و لم تتمکن فی ذلک و لم تبلغ الی درجه النفس المطمئنه و تمکین الله ایاه فی الارض اقداره بعد التزکیه و التنور بنور الروح علی مقاومه النفس و القوی و تسلیطه علی ارض البدن باستعمال آلاته فی تحصیل الکمالات (37)
2) تفسیرسمبلی برخی از آیات قرآن مجید از مثنوی معنوی
مثنوی معنوی درمورد زیادی آیات قرآن مجید را به صورت رمزی و سمبلی تفسیر کرده است. از جمله در تفسیر آیه 31 بقره می نویسد:«بوالبشر کاو علّم الاسما بگ است
صد هزاران علمش اندر هر رگ است
اسم هر چیزی چنان کان چیز هست
تا به پایان جان او را داد دست
هرلقب کو داد آن، مبدل نشد
آنکه جستش خواند، او کاهل نشد
هرکه آخر مؤمن است اول بدید
هرکه آخر کافر او را شد پدید
اسم هر چیزی تو از دانا شنو
سرّ رمز علمّ الاسماء شنو
نزد موسی نام چوبش بدُعصا
نزد خالق بود نامش اژدها
بُد عمر را نام اینجا بُت پرست
لیک مؤمن بود نامش در اَلست
آنکه بُد نزدیک ما نامش منی
پیش حق این نقش بُد که با منی
صورتی بود این معنی اندر عدم
پیش حق موجود نه بیش و نه کم
حاصل آن آمد حقیقت نام ما
پیش حضرت کآن بود انجام ما» (38)
و همین طور ایشان در تفسیر آیه 106 از بقره می نویسند:
«رمز نسخ آیه ی اوننسها
نأت خیراً در عقب می دان مها
هر شریعت را که حق منسوخ کرد
او گیا برد و عوض آورد ورد
شب کند منسوح شغل روز را
بین جمادی خود افروز را
باز شب منسوخ شد از نور روز
تا جمادی سوخت ز آن آتش افروز
گرچه ظلمت آمد آن نوم و سبات
نی درون ظلمت است آب حیات
نی در آن ظلمت خردها تازه شد
سکته ای سرمایه آوازه شد
که زضدها ضدّها آمد پدید
در سویدا روشنایی آفرید
جنگ پیغمبر مدار صلح شد
صلح این آخر زمان زآن جنگ شد
می کَند از باغ، دانا آن حشیشر
تا نماید باغ و میوه خرّمیش
پس زیادتها درون نقص هاست
مر شهیدان را حیات اندر فناست
چون بریده گشت حلق رزق خوار
یرزقون فرحین شد گوار
حلق حیوان چون بریده شد به عدل
حلق انسان رست و افزون گشت فصل (39)
ایشان در تفسیر آیه 260 از بقره می نویسند:
«تو خلیل وقتی ای خورشید هُش
ای چهار اطیاره ره زن را بکش
زانک هر مرغی از اینها زاغ وَش
هست عقل عاقلان را دیده کش
خلق را گر زندگی خواهی ابد
سر ببر زین چار مرغ شوم بد
بازشان زنده کن از نوعی دگر
که نباشد بعد از آن زایشان ضرر
چار مرغ معنوی راه زن
کرده اند اندر در خلقان وطن
چون امیر جمله ی دلها سوی
اندرین دور ای خلیفه حق توی
سر ببر این چار مرغ زنده را
سرمدی کن حلق ناپاینده را
بطّ و طاووست و زاغست و خروس
این مثال چار خلق اندر نفوس
بطّ حرصست و خروس آن شهوتست
جاه چون طاووس و زاغ امنیتست
منیتش آن بود که امید ساز
طامع تابیده یا عمر دراز
بط حرس آمد که نوکش در زمین
درتر و در خشک می جوید دفین
یک زمان بو معطل آن گلو
نشنود از حکم جز امر کلوا» (40)
3- برخی ازتأویلات و تفاسیر سمبلی سید شرف الدین علی حسینی استرآبادی
سید شرف الدین علی حسینی استرآبادی از علمای شیعه در قرن دهم هجری بوده که برخی از تفاسیرسمبلی ایشان به حسب نقل چنین است.«در کتاب حاضر (تأویل الآیات الظاهره فی فضائل العتره الطاهره) اغلب تاویلها علی ظاهر از قول ائمه اطهار (ع) نقل شده است. از جمله «صراط مستقیم» به پیامبر و ائمه تأویل شده است (تأویل الآیات، 31)، یا «کتاب» در «ذلک الکتاب لا ریب فیه» به امیرالمؤمنین علی (ع) تأویل گردیده است. (ص 33) نمونه هایی دیگری از تأویلات استر آبادی در این کتاب عبارتست از : تأویل «شجره» در داستان حضرت آدم به «شجره علم محمد و آل محمد (ص) (ص 49). تأویل «والد و ماولد» به حضرت علی و ائمه ی (ع) ص 770... و در سوره ی شمس تأویل «والشمس» به امیرالمؤمنین (ع) و «ضحها» به حضرت قائم (عج) (ص 77). به هرحال تأویلات این کتاب خالی از غلو و مبالغه نیست. گاه نیز خلاف مصالح شیعه است. (41)
4- نمونه هایی از تفسیر سمبلی قرآن از سوی باطینان
در تاریخ اسلام افرادی به باطنیه معروف بوده اند: آنها کسانی هستند که معنای باطنی قرآن را اخذ می کردند و برای هر ظاهری باطنی و برای هر تنزیلی، تأویلی قرار می دادند. مسلمین این اسم را برای فرق عدیده اطلاق کرده اند که اهم آنها «قرامطه» هستند».(42)«باطنیه یکی از فرق شیعه هستند که گویند همه چیز ظاهر و باطنی دارد... باطنیه به طور خاص اطلاق براسما علیه می شود و قرامطه و خرّم دینیه را نیز از ایشان می شمارند.» (43)
باطنیان طی تفاسیر سمبلی، برخی از حقایق قرآنی را چنین نماد گذاری می کنند.
«باطنیان مراد از اقیموالصلاه را اطاعت از امام یا مراد از صوم را نگهداری اسرار و بهشت را کنایه ازعلم و عقل و جهنم را کنایه از جهل می گیرند» (44)
برخی دیگر از تأویلات باطنیه از این قرار است:
فی بیوت اذن الله ترفع و یذکر فیها اسمه یسبح له فیها بالغد و الآصال رجال لاتلهیهم تجاره و لا بیع عن ذکر الله، ثم حقق فی ایه ان البیوت هی الحدود (45) فقال «رجال لا تلهیهم تجاره و لا بیع عن ذکر الله و اقام الصلاه» یرید اقام الدعوه التی هی ممثول الصلاه الظاهره و لا قوام الاّ بها و غیره من الاشخاص من الانسانیه (46)
من مجلس السابع: انّ مثل صلاه مثل اول قائم بالدعوه وهو محمد صلی الله علیه و سلم و ان الطهاره مثلها مثل اساسه و هو علی علیه السلام... (47)
و قوله تعالی «فی ظلمات ثلاث» یعنی فی الظاهر ما هو محیط بالجنین من ظلمه البطن و ظلمه الرحم وظلمه المشیمه التی هو فیها قد احاطت به واحط الرحم بها و مثل الظلمات هاهنا فی الباطن مثل الستر و الکتمان اذا اللیل مثله مثل الباطن و القائم به و ذلک قد یحیط به حدود ثلاثه: حدالامام .. وحد الحجه... وحد من یقیمه للمستفیدین دونه (48)
آیه
قل انّ الاولین و الآخرین لمجموعون الی میقات یوم المعلوم
فهواالمیقات المجتمع الیه الاولون و الآخرون و هو المجمع لهم و هو الیوم المعلوم و هو دوره اعنی دوره الکشف الذی هو خمسون الف سنه و بذلک نطق الکتاب الکریم حیث قال تعالی : «فی یوم کان مقداره خمسین الفه سنه» و عنها قیام هذا القائم علیه السلام یقع الحساب بین یدیه و الیه الثواب و العقاب. (49)
انگیزه های تفسیر سمبلی قرآن
قبلاً در مورد انگیزه های سمبلیسم در ادبیات سخن گفتیم. اینک به بررسی علل و عوامل روی آوردن به تفسیر سمبلیک قرآن می پردازیم. ابتدا نظر محی الدین عربی را در این مورد می خوانیم:فتذکرت خبر من اتی ما اردهانی مما وراء المقاصد و الامانی قول النبی الامّی الصادق علیه افضل الصلوات من کل صامت و ناطق: «ما نزل من القرآن آیه الّا و لها ظهرو بطن و لکل حرف حدّ و لکل حدِ مطلع» و فهمت منه ان الظهر هو التفسیر و البطن هو التأویل و الحدّ ما یتناهی الیه الفهوم من معنی الکلام و المطلع ما یصعد الیه منه فیطلع علی شهود الملک العلّام» (50)
مولوی طی ابیات زیر تصریح می کند که در قرآن معانی بالاتر از ظاهر وجود دارد و باید به آن معنای بالاتر رسید:
«خوش بیان کرد آن حکیم غزنوی
بهر محبوبان مثال معنوی
که زقرآن گر نبیند غیر قال
این عجب نبود ز اصحاب ضلال
کز شعاع آفتاب پر زنور
غیر گرمی می نیاید چشم کور
ذکر یوسف، ذکر زلف پرخمش
ذکر یعقوب و زلیخا و غمش
ظاهرست و هرکسی پی می برد
کو بیان که گم شود در وی خرد» (51)
مولوی در جای دیگر می نویسد:
حرف قرآن را بدان که ظاهریست
زیر ظاهر باطنی بس قاهریست
زیر آن باطن یکی بطن دیگر
خیره گردد اندرو فکر و نظر
همچنین تا هفت بطن ای بوالکرم
میشمر تو ز این حدیث معتصم
تو زقرآن ای پسر ظاهر مبین
دیو آدم را نبیند جزکه طین» (52)
بنابراین پرداختن به تفسیر سمبلی به منظور دست یافتن به آن معنای باطنی و بالاتر از ظاهر است. در برخی منابع خارجی نیز خود اسلام و قرآن عامل هدایت و سوق بشر به سوی تفسیر سمبلی معرفی شده است.
"the constant meditation of the Koran wich was accepted as the uncreated word of god by the faithful made the early ascefics and my stics discover unending my steries behind each and every word of the holy book, they lived in it, for the Koran was gods only tangible revelation and to read in mean to meet face to face creator and judge. to ponder the meaning of each single verse in the Koran could lead the piouns to deeper and deeper layers of understanding so that some of them could find 7000 interpreations of a single line for since god is without beginning and end his word, too has to be endless and thusis capable of offering new meanings every time on approaches it. " (53)
پی نوشت ها :
1.استادیار دانشگاه تربیت معلم آذربایجان- عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت معلم تبریز.
2.فرهنگ لغت، بخش معین، زیر لغت سمبول.
3. the new Encyclopaedia Britannica, vol 11, ed 1990
4.فرهنگ معین، بخش اعلام، زیرلغت سبمولیسم.
5.Britannica, 1 11 X,ed 1990, p 458
6.فرهنگ دهخدا، زیر لغت زمر.
7.فرهنگ معین، زیر لغت زمر.
8.فرهنگ دهخدا، زیر لغت زمر.
9.«رمز» در علوم بلاغت: هرگاه در کنایه، وسائط میان مکنی عنه و مکنی به کم باشد و لزوم مکنی عنه مخفی باشد وتعریضی نیز در میان نباشد آن را رمز گویند. مثل: فلانه بعید مهوی القرط، که کنایه از «ابله بودن» است. البلاغه الواضحه ص 125، نیز جواهر البلاغه، ص 350، نیز در رالادب، ص 174، نیز مطول ص 327.
10.کهف/82.
11.فجر/14.
12.دائره المعارف تشیع، نشر شهید سعید محبی، تهران، 1375، ج ع ص 58 به بعد زیر لغت تأویل.
13.دائره المعارف السلامیه احمد الشنتناوی، ابراهیم زکی خورشید، عبدالحمید یونسی، بیروت، ج 4، 523.
14.عبس/24.
15.واقعه/79.
16.قرآن شناخت، بهاء الدین خرم شاهی، طرح نو، تهران، چاپ چهارم، 1367، ص 93-91 .
17.تأویل الدعانم، قاضی نعمان بن محمد ص 38.
18.اینجانب در جایی ندیده ام که این سؤال طرح شود و پاسخی برای آن داده می شود. این جوابها را خودم تدارک دیده ام. امیدوارم اهل نظر اینجانب را بیشتر ارشاد فرمایند.
19.مثنوی معنوی، مولوی محمد بلخی، تصحیح نیکلسون، دفتر اول ابیات، 130 به بعد .
20.به ص 19 همین نوشته ر. ک.
21.همان، دفتر پنجم، ابیات 2019-1999.
22.همان، دفتر سوم، ابیات 4206 به بعد.
23.همان دفتر دوم، ابیات 506 به بعد.
24.البلاغه الواضحه ص 77، نیز جواهر البلاغه ص 303، درر الادب، ص 162، مطول ص 83، مختصر المعانی، ص 225، و نیز ترجمه الاتقان، ج 2، ص147.
25.تحریر المعالم، علی مشکینی ص 33، نیز مبادی فقه اصول، دکتر علیرضا فیض ص 88. و نیز اصول الفقه محمد رضا مظفر ج 1، ص36 نیز المنطق، محمد رضا مظفر، ج1، ص42.
26.مثنوی معنوی، دفتر اول، ابیات 2878-2677.
27.آقای بهاء الدین خرمشاهی در کتاب قرآن شناخت ص 81 و دائره المعارف تشیع در ص 60 می نویسند که این تفسیر منسوب به محی الدین عربی اندلسی است و در واقع اثر عبدالرزاق کاشانی است..
28.تفسیرالقرآن الکریم، محی الدین عربی اندلسی، ص 40-39 .
29.همان منبع، همان صفحه.
30.همان، ص45.
31.همان، ص75.
32.همان، ص 119-117.
33.همان، ص138-137.
34.دائره المعارف، تشیع، ص 60.
35.همان منبع، همان صفحه.
36.تفسیر القرآن الکریم، محی الدین عربی، ص 590.
37.همان، ص 593.
38.مثنوی معنوی، دفتر اول، ابیات 1244- 1234.
39.همان. دفتر اول- ابیات 386 به بعد .
40.همان. دفتر پنجم، ابیات 63-31.
41.دائره المعارف تشیع، ص 61، در زیر شرح کتاب: تأویل الایات الظاهره فی فضائل العتره الطاهره.
42.المنجد، فیی ءالاعلام، زیر لغت باطنیه.
43.فرهنگ فرق اسلامی، محمد جواد مشکور، بنیاد پژوهش های اسلامی استان قدس رضوی، مشهد، ص94، نیز همین منبع به ص 47 به بعد ر. ک..
44.دائره المعارف تشیع، ص 60 به بعد.
45.«حدود» همان مبلغان اسماعیلیه است. در ص 21 کتاب تأویل الدعائم نوشته است: ان اقرب الحدود الینا هو المکاسر وفوقه الماذون ... حدود عالم الدین الشعره الذین هم الناطق و الوصی و الامام...
46.تأویل الدعائم، قاضی نعمان، ص 25 بنقل از انوار اللطیفه فی الحقیقه طاهر بن محمد ص 4 باب اول فصل رابع.
47.همان، ص36.
48.همان، ص36.
49.همان، ص43.
50. تفسیر قرآن الکریم، ابن عربی ص 4 (مقدمه) ...
51.مثنوی معنوی، دفتر سوم، ابیات، 4276 تا 4288...
52.همان، دفتر سوم، ابیات 4291 تا 4298 ...
53.mysticisim and religious traditions, stevent. Katz, ed oxford. U, 1983 , 5 , 130
منبع مقاله :
قرآن، ادب و هنر(مجموعه مقالات)، اصفهان: دانشگاه اصفهان، چاپ اول، (1385)
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}